نوشته های یک دانشجو

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با موضوع «تراوشات ذهنی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سال اول

چه نسل خوش‌بختی هستیم ما.

 از شاهزاده‌های قدیم هم خوشبخت‌تریم. شاهزاده‌ی قدیمی ته تهش می‌خواست بین هزار دختر انتخاب کند باید به گوش به فرمانان می‌گفت برایش پیدا کنند. یک روزی طول می‌کشید تا آخرش غلام بدبخت هزار نفر را پیدا می‌کرد. باید بین هزار دختر سبیل‌دار چاق یکی را انتخاب می‌کرد که البته احتمالا از همه چاق‌تر بود. شاهزاده‌ی بدبخت نمی‌دانست ما از او هم خوشبخت‌تریم. با تکان دادن چند انگشت و لمس چند دکمه دختری یا پسری (اگر خواننده دختر است.) در همین حوالی یا اصلا دور از ما پیدا می‌کنیم. قیافه‌اش را می‌سنجیم. چند ساعتی با او صحبت می‌کنیم و اگر نخواستیم ردش می‌کنیم. اگر هم خواستیم با او قرار می‌گذاریم و ادامه‌ی ماجرا. چه نسل خوش‌بختی هستیم ما. هر مدل که بخواهیم در دسترس داریم. چاق، لاغر، زشت، زیبا، پدر پولدار، پدر بی‌پول، فارس، ترک، لر، نوجوان، جوان، میانسال و هر چه که ما بخواهیم. این معجزه‌ی عصر جدید است. این علم و این تکنلوژی و این برداشته شدن چارچوب‌ها چه معجزاتی که پیش پایمان نینداخته است. ما هر طور که بخواهیم از جنس مخالفمان لذت می‌بریم. هر زمان که بخواهیم. اگر پولدار بودیم هر جا که بخواهیم. ما حتی می‌توانیم به خیلی‌ها بدون ترس پیشنهاد بدهیم. ما می‌توانیم... . بگذریم. بیشتر نگویم که کسانی که مثل ما نیستند و چارچوب‌هایی دارند دلشان نخواهد. ولی قبول دارید؟ چه نسل خوش‌بختی هستیم ما؟

سال دهم

چه نسلی هستیم ما. خودمان با دستان خودمان چارچوب‌ها را برداشتیم ولی در عین حال از نفر مقابل می‌خواستیم به ما خیانت نکند. از نفر مقابل می‌خواستیم به راحتی ما را رها نکند. می‌خواستیم دلمان را نشکند. به او می‌گفتیم ما باید با صداقت با هم رفتار کنیم. به او می‌گفتیم وقتی با ماست به کس دیگری جز ما نگاه عاشقانه نکند. از او می‌خواستیم فقط عاشق ما باشد. از او می‌خواستیم به خاطر پول با ما نباشد. می‌خواستیم که به خاطر لذت جنسی دنبال ما نباشد. می‌خواستیم تا ابد با ما باشد. با تمام سختی‌ها کنار ما بماند.

ما چارچوب‌ها را برداشتیم و از او می‌خواستیم که چارچوب‌ها را رعایت کند. و هر دفعه که او رعایت نمی‌کرد کات می‌کردیم و افسرده می‌شدیم. کمی که آرام می‌گرفتیم دوباره به این فکر می‌کردیم که چه نسل خوشبختی هستیم و می‌رفتیم سراغ نفر بعدی و باز هم از او توقع داشتیم رعایت کند و در ضمن مانند نفر قبلی نباشد. و باز هم چیز‌هایی را از او می‌خواستیم که خودمان قبولش نداشتیم. و باز هم کات می کردیم و می‌رفتیم سراغ نفر بد. و با هر بار رابطه مقداری از روحمان را به او می‌دادیم و دیگر نمی‌توانستیم پس بگیریم. روحمان فرسوده می‌شد و به خوش‌بختی‌مان فکر می‌کردیم و این مرگ تدریجی ادامه داشت و ما به دنبال کسی بودیم که مانند بقیه نباشد. بالاخره بعد از سال‌ها که دیگر روحمان توانی برای عشق ورزیدن نداشت با یک نفر پیوند عشق می‌خواندیم و این اول بدبدختی بود. چون فکر این که او هم مانند ما دلش را به صد نفر داده و احتمال دارد به صد نفر دیگر بدهد مثل خوره بقیه‌ی روحمان را هم می‌خورد و ما باید تحمل می‌کردیم، چون این آخرین انتخاب بود. البته اگر بعد از ده سال اندک چارچوبی قائل باشیم و به دنبال عادت همیشگی‌مان که کات کردن باشد نرویم که الان دیگر اسمش طلاق است.

چه نسل بدبختی هستیم ما.

 

 

  • علی رضا معین فر

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی مجازی،

زندگی دوم.

واقعیت مجازی

virtual reality

virtual life

second life

اسم‌های متعدد و البته مفاهیم نزدیک به هم.

زندگی در دنیایی به جز دنیای واقع. گذران وقت در دنیایی بین خیال و واقعیت. دنیای خیالی،‌افراد واقعی. جبران عدم موفقیت در دنیای واقعی. ورود زودتر به دنیای واقعی برای بچه‌های کم سن و سال. تجربه کردن کار‌هایی که نمی‌توان در دنیای واقع انجام داد. تجربه‌ی لذات خیالی بدون خرج هزینه‌ی گزاف و با کمترین انتقال مکانی و زمانی. جبران شکست‌های عشقی. خرید لباس و لوازم آرایشی مجازی با کمترین قیمت. جبران عدم بهره‌مند بودن از قیافه یا بدن روی فرم.

همه‌ی این جملات و جملات دیگری که احتمالا به ذهن شما متبادر شده است، جملاتی هستند که می‌توان پیرامون زندگی دوم در دنیای مجازی به کار برد. مفهوم زندگی مجازی یا زندگی دوم در فضای مجازی، مفهومی است که در سال‌های اخیر، مخصوصا در دنیای غرب مورد توجه قرار گرفته است که البته احتمالا تا سال‌های آتی با سرعت بیشتری در ایران نیز گسترش خواهد یافت.

در این نوشته سعی داریم بیشتر به این مفهوم مهم پرداخته و البته ناظر بر نتیجه در مورد آن بحث کنیم.

البته قبل از آن این نکته ذکر می‌شود که بنده جامعه‌شناس نیستم و صرفا سعی می‌کنم مشاهداتم را به کمک معلوماتم تحلیل کنم تا شاید بتوانم جرقه‌‌ای در ذهن افراد، مخصوصا اهل علم ایجاد کنم.

  • علی رضا معین فر

بسم الله الرحمن الرحیم

از آن‌جایی که قصد دارم در وبلاگم حرف‌هایی را به دور از مسائل روز بنویسم که به درد امروز و البته فردایمان بخورد جنس حرف‌هایم کمی دور از مسائل روز‌هایی است که تاریخ نشر متن‌ها نشان می‌دهد.

با توجه به تجربه‌ی اندکی که در فضای رسانه‌ای این ایام. یعنی قرن چهارده شمسی و یا هزاره‌ی سوم میلادی پیدا کردم به نکته‌ی مهمی رسیده‌ام و آن هم سحری به نام تیتر است. از این سحر خانمان برانداز هر چه بگویم کم گفته‌ام. بیایید با هم کمی به این جادوی هزاره‌ی سوم بپردازیم.

  • علی رضا معین فر

بسم الله الرحمن الرحیم 


سعی ندارم که بحث را خیلی سنگین کنم. اصلا نتیجه‌ی بحث اینقدر لطیف هست که سنگین کردن بحث با کلمات و جملات سخت درست نیست. 

بحث اصالت تکنولوژی از آن بحث‌هایی است که به صورت خودکار در ناخودآگاه همه‌ی متفکران جریان دارد. فرقی هم ندارد که دین‌دار باشند یا بی‌‌دین. 

این‌جا قصد ندارم خود را در دریا‌یی از استدلال غرق کنم که آی ایها الناس تکنولوژی اصالت دارد یا نه. یا این که شما بعد از خواندن این متن مقداری به اطلاعات‌تان افزوده شود و این یکی هم مثل بسیاری از گفته‌های بی‌فایده‌ی سوادی(و نه علمی) به زباله‌دانی تاریخ بپیوندد. قصدم از این نوشته که امیدوارم کوتاه هم باشد این است که نگاهتان به تکنولوژی‌ اطرافتان‌ تغییر کند. همین و بس.

  • علی رضا معین فر

بسم الله الرحمن الرحیم 


ما انسان‌ها، مخصوصا ما انسان‌های امروزی الکی مدرن یک ویژگی خاص داریم و آن، هم‌ذات پنداری با شخصیت‌های هر داستانی است که با آن مواجه می‌شویم. اصلا این ویژگی یکی از پایه‌های ساخته‌ شدن فیلم‌ها و نوشته شدن داستان‌ها و حتی تولید اخبار است. در این‌ موارد وقتی که با شخصیت اصلی داستان مواجه می‌شویم سعی می‌کنیم او را شبیه خود و خود را شبیه او بدانیم و با او در موقعیت‌های داستان همراه شویم. 

خب. تا این‌جای کار هیچ مشکلی وجود ندارد و می‌توانیم با خیال راحت از داستان و فیلم لذت برده و سرگرمی خوبی داشته باشیم. اما. 

اما این ویژگی زمانی به صورت کاملا ناخودآگاه برایمان مشکل‌ساز می‌شود که در زندگی واقعی هم این‌ کار را تکرار می‌کنیم. یعنی وقتی که داستان فردی را می‌شنویم یا شخص مشهوری را می‌بینیم،‌ اگر مقداری با ما شباهت داشت و از او خوشمان آمد سریعا فرآیند هم‌ذات پنداری را آغاز می‌کنیم و این هم‌ذات پنداری را تا جایی پیش می‌بریم که حتی ممکن است بخواهیم از او مانند جانمان دفاع کنیم و حتی شاید برای دفاع از صحبت‌های شخص مورد نظر با نزدیک‌ترین دوست‌مان دعوا هم بکنیم. برای همین است که بسیاری از مواقع در دفاع از سیلبرتی‌ها یقه‌ها جر می‌دهیم و فغان‌ها بر می‌آوریم و به جان هم می‌افتیم. ما در واقع داریم از خودمان و شخصیت‌مان دفاع می‌کنیم. 

خب احتمالا با این صحبت خیلی کنار نیامده‌اید. بنابراین بیایید فرآیندی که توضیح داده شد را به صورت صحنه‌ی آهسته ببینیم تا دقیقا نحوه‌ی هم‌ذات پنداری را متوجه شویم.

  • علی رضا معین فر