نوشته های یک دانشجو

طبقه بندی موضوعی

بسم الله الرحمن الرحیم

از آن‌جایی که قصد دارم در وبلاگم حرف‌هایی را به دور از مسائل روز بنویسم که به درد امروز و البته فردایمان بخورد جنس حرف‌هایم کمی دور از مسائل روز‌هایی است که تاریخ نشر متن‌ها نشان می‌دهد.

با توجه به تجربه‌ی اندکی که در فضای رسانه‌ای این ایام. یعنی قرن چهارده شمسی و یا هزاره‌ی سوم میلادی پیدا کردم به نکته‌ی مهمی رسیده‌ام و آن هم سحری به نام تیتر است. از این سحر خانمان برانداز هر چه بگویم کم گفته‌ام. بیایید با هم کمی به این جادوی هزاره‌ی سوم بپردازیم.

البته قبل‌تر از آن بیایید معنای عام‌تری برای تیتر در نظر بگیریم. تیتر را تکه‌ای دارای ارزش رسانه‌ای برای توضیح کوتاه به مخاطب از یک سخنرانی، خبر، فیلم یا به تعبیر دیگر هرگونه پیام رسانه‌ای در نظر بگیریم. بنابراین با این تعریف تمام تیتر‌های روزنامه‌ها از سخنان شخصیت‌های مهم، تمام پیام‌های کوتاه کانال‌ها و پیج‌های شبکه های اجتماعی برای توضیح یک اتفاق، تمام کلیپ‌های تقطیع شده از صحبت‌های یک فرد عادی و ... تیتر‌هایی محسوب می‌شود که مثلا سعی می‌کنند تمام یک متن را به ما نشان دهند.

و امان از این ابزار که با استفاده از وقت کم انسان امروز (که اصلا این گزاره را قبول ندارم و باید به جای آن بنویسیم وقت بسیار زیاد انسان برای تلف کردن) به ابزار اصلی تمام رسانه‌های جهان تبدیل شده است. با خودم می اندیشم که تیتر بزرگ‌ترین جنایت رسانه‌ای بشر امروز و حتی با بررسی تاریخی بشر دیروز است. جنایتی که می‌توان آن را با بمب‌های خوشه‌ای مقایسه کرد.

آن‌طور که مشاهده می‌شود رسانه‌های امروز بیشتر از آن که بخواهند متن‌ها را منتقل کنند سعی می‌کنند تیتر استخراج کنند. آن‌ها کاری به اصل خبر ندارند. صرفا تیتری که می‌خواهند را کشف کرده و به خورد مخاطبشان می‌دهند. به عنوان مثال فرض کنید شخصیتی سخنرانی کرده و رسانه‌ها تیتر زده‌اند. فردی اظهار نظر جنجالی کرده و رسانه‌ها تیتر زده‌اند. در گوشه‌ای از کشور زلزله شده و رسانه‌ها فیلم‌هایی از آن پخش می‌کنند‌(شما بخوانید تیتر می‌زنند) و مثال‌های دیگری که با روشن کردن اینترنت دستگاه هوشمندتان می‌توانید آن‌ها را به راحتی مشاهده کنید. حال بیایید زمان را کمی سریع‌تر کنیم. مخاطبی را فرض کنید که هر روز با خواندن تیتر‌ها و البته احتمالا تعداد کمی متن ( که آن هم متن نیست و تکه‌ای گزیده از متن ماجراست) دنیای اطرافش را می‌شناسد. مخاطبی که حالا اگر بخواهد استدلال کند به دریایی از تیتر‌های ساخته شده که سایه‌هایی از واقعیت هستند اشاره می‌کند. مخاطبی که به دنیای سایه‌ها وارد شده است. سایه‌هایی وهم انگیز. مشکل آن جایی آغاز می‌شود که از هر زاویه که نور را بتابانید سایه‌ای جدید ساخته‌اید و این هنر رسانه‌هاست. به همین دلیل است که به تعداد رسانه‌ها تیتر برای هر متنی داریم.

بیایید با این دید تاریخ و حال حاضر را بنگریم. آیا به همین علت نیست که درک درستی از تاریخ نداریم؟ آیا به همین علت نیست که درک درستی از امروز نداریم؟ آیا به همین علت نیست که همیشه در جریاناتی که در متن آن هستیم مردم را می‌بینیم که با سایه‌های همان جریان در موردمان قضاوت می‌کنند؟ آیا به همین علت نیست که بعد از هر سخنرانی، بعد از هر برنامه‌ی جنجالی تلویزیونی، بعد از هر اتفاق مهم تاریخی و بعد از هزاران اتفاق دیگر هیچ کس از جمله خودمان نمی فهمیم که دقیقا چه اتفاقی افتاد و متن آن چه بود؟

داستان وقتی غم‌انگیز تر می‌شود که بشر روز به روز بیشتر به تیترخوانی عادت می‌کند. اصلا رسانه‌های اجتماعی اجازه نمی‌دهند که متن‌ها، فیلم‌ها و صوت‌ها بلند باشند و روز به روز مردم بی حوصله می‌شوند. و  برای رسانه‌ها چه مردم ایده‌آلی هستند مردمی که حوصله ندارند. مردمی که عادت به تلف کردن وقت با خواندن تیتر دارند ولی حوصله‌‌ی خواندن متن را ندارند.

نقطه‌ی امیدوار کننده‌ آن‌جایی است که دنیای سایه‌ها به راحتی و با حضور نور خورشید از هم می‌پاشد. یعنی این دنیا را با جنس دیگری باید عوض کرد و نه با سایه‌هایی دیگر.

 

 

  • علی رضا معین فر

نظرات (۱)

  • حسین غفاری
  • آه؛
    بی‌تاب شدن
    عادت
    کم حوصله‌ها
    ست

    *
    همین فرمون برو جلو!

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی